پایگاه اطلاع رسانی سید عبدالجلیل حسینی

شهید آیت الله مدرس در بیانات امام راحل(ره)

سه شنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۸ ب.ظ
به مناسبت 10 آذر روز شهادت عالم وارسته حضرت آیت الله سید حسن مدرس؛ بخش هایی از بیانات امام راحل عظیم الشان در خصوص این عالم فرزانه تقدیم می گردد.
امام خمینی(ره):
در تهران وکیل اول مدرس بود. ایشان در مقابل ظلمْ تنها مى ‏ایستاد و صحبت مى کرد، و اشخاص دیگرى از قبیل ملک الشعرا و دیگران همه دنبال او بودند اما او بود که مى ‏ایستاد و برخلاف ظلم، برخلاف تعدیات آن شخص، صحبت مى کرد.

آیت الله مدرس

یک روحانى در برابر التیماتوم شوروى

من الآن حافظه ‏ام درست نیست، نمى ‏توانم بفهمم مطلب را خوب، الآن در حال انقلاب هستم؛ در یک مجلس از مجالس سابق که مرحوم «مدرس»،- مرحوم آسید حسن مدرس- در آن مجلس بود، التیماتومى از دولت روس آمد به ایران که اگر فلان قضیه را انجام ندهید (که من حالا هیچى از آن را یادم نیست) ما از فلان جا- که قزوین ظاهراً بوده است- مى‏ آییم به تهران و تهران را مى گیریم. دولت ایران هم فشار آورد به مجلس که باید این را تصویب کنید. یکى از مورخین، مورخین امریکایى، مى ‏نویسد که یک روحانى با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: آقایان، حالا که بناست ما از بین برویم چرا به دست خودمان برویم. رد کرد. مجلس به خاطر مخالفت او جرأت پیدا کرد و رد کرد و هیچ غلطى هم نکردند. روحانى این است. یک روحانى توى مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروى را، روسیه سابق را، یک دولت را- پیشنهاد التیماتومش را- یک روحانى ضعیف، یک مشت استخوان رد کرد! آنها مى‏ بینند نباید روحانى باشد؛ قطع ید روحانى باید بکنند تا به آمال و آرزوى خودشان برسند ..

صحیفه نور، ج1، ص422

ظلم ستیزی مدرس

در تهران وکیل اول مدرس بود. ایشان در مقابل ظلمْ تنها مى ‏ایستاد و صحبت مى کرد، و اشخاص دیگرى از قبیل ملک الشعرا و دیگران همه دنبال او بودند اما او بود که مى ‏ایستاد و برخلاف ظلم، برخلاف تعدیات آن شخص، صحبت مى کرد. یک اولتیماتوم در همان وقت دولت روسیه فرستاد براى ایران و سربازش هم- سالداتش[به زبان روسی به معنای سرباز است] هم، به اصطلاح خودشان- تا قزوین آمدند و آنها از ایران (من حالا یادم نیست چه مى ‏خواستند، این تو [ى‏] تاریخ است) یک مطلبى را مى‏ خواستند که تقریبا اسارت ایران بود و مى ‏گفتند باید از مجلس بگذرد. آن را به مجلس بردند و همه اهل مجلس ماندند که چه باید بکنند؛ ساکت که چه بکنند. در یک مجله خارجى نوشته است که یک روحانى با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را؟ رأى مخالف داد. بقیه جرأت پیدا کردند و رأى مخالف [دادند]؛ رد کردند اولتیماتوم را. آنها هم هیچ غلطى نکردند. بناى سیاسیون هم همین معناست که یک چیزى را تشر مى ‏زنند ببینند طرف چه جورى است؛ اگر چنانچه طرف ایستاد مقابلشان، اینها عقب مى ‏زنند و اگر چنانچه نه، آن بیچاره عقب رفت، اینها هم جلو مى ‏آیند.

صحیفه نور، ج3، ص245

مقاومت مدرس در برابر رضا خان و استعمارگران

آن روزى که رضا شاه آمد و آن همه کارها را کرد، باز یک آخوند بود که توى مجلس، به اسم مدرس- رَحِمَهُ اللَّه- مقابلش مى ‏ایستاد و مى‏ گفت که «نه». هیچ کس نبود؛ مدرس بود، و چند نفر هم که اطراف او بودند. دیگر در تمام مملکت هیچ قدرتى در مقابل او نمى ‏ایستاد. مدرس یک آقاى عمامه‏ اى، ملا، متقى و با یک پیراهن کذا و عباى کذا و تنبان کرباسى، که شعر آن وقت برایش گفتند که تنبانْ کرباسى- قدردانى از او کردند و شعر برایش گفتند- انتقاد از او کردند، این ایستاد در مقابل رضا شاه و «نه» گفت.

صحیفه نور، ج4، ص222

عدم پشتیبانى از مدرس، از اشتباهات تاریخى بود

و باز در همان زمان یکى از اشتباهات این بود که مردم، یا آنهایى که باید مردم را آگاه کنند، پشتیبانى از «مدرس» نکردند. مدرس تنها مرد بزرگى بود که با او مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد. و در مجلس هم بعضی ها موافق با مدرس بودند، و بعضی ها هم سرسخت مخالفت مى کردند با مدرس. و در آن وقت، باز یک جناح هایى مى‏ توانستند که پشت سر مدرس را بگیرند و پشتیبانى کنند و اگر پشتیبانى کرده بودند، مدرس مردى بود که با منطق قوى و اطلاعات خوب و شجاعت و همه اینها موصوف بود و ممکن بود که در همان وقت شرّ این خانواده کنده بشود و نشد ...

صحیفه نور، ج4، ص369

وارستگی هاى اخلاقى شهید مدرس

شما ملاحظه کرده ‏اید، تاریخ مرحوم مدرس را دیده ‏اید: یک سید خشکیده لاغرِ- عرض مى کنم- لباس کرباسى- که یکى از فحش هایى که آن شاعر به او داده بود، همین بود که تنبان کرباسى پوشیده- یک همچو آدمى در مقابل آن قلدرى که هرکس آن وقت را ادراک کرده مى‏ داند که زمان رضاشاه غیر زمان محمد رضا شاه بود. آن وقت یک قلدرى بود که شاید تاریخ ما کم مطلع بود، در مقابل او همچو ایستاد، در مجلس، در خارج که یک وقت گفته بود: سید چه از جان من مى‏ خواهى؟ گفته بود که مى‏ خواهم که تو نباشى، مى ‏خواهم تو نباشى! این آدم که- من درس ایشان یک روز رفتم- مى‏ آمد در مدرسه سپهسالار- که مدرسه شهید مطهرى است حالا- درس مى ‏گفت- من یک روز رفتم درس ایشان- مثل اینکه هیچ کارى ندارد، فقط طلبه ‏اى است دارد درس مى‏ دهد؛ این‏طور قدرت روحى داشت. در صورتى که آن وقت در کوران آن مسائل سیاسى بود که باید حالا بروند مجلس و آن بساط را درست کند. از آنجا- پیش ما- رفت مجلس. آن وقت هم که مى‏ رفت مجلس، یک نفرى بود که همه از او حساب مى ‏بردند. من مجلس‏ آن وقت را هم دیده ‏ام. کانَّهُ مجلس منتظر بود که مدرس بیاید؛ با اینکه با او بد بودند، ولى مجلس کانَّهُ احساس نقص مى ‏کرد وقتى مدرس نبود. وقتى مدرس مى ‏آمد، مثل اینکه یک چیز تازه ‏اى واقع شده. این براى چه بود؟ براى اینکه یک آدمى بود که نه به مقام اعتنا مى ‏کرد و نه به دارایى و امثال ذلک؛ هیچ اعتنا نمى ‏کرد؛ نه مقامى او را جذبش مى‏ کرد، [نه دارایى‏] ایشان وضعش این‏طور بود که- براى من نقل کردند این را که- داشت قلیان خودش را چاق مى ‏کرد. خودش این‏طور بود. فرمانفرماى آن روز- حالا که من مى ‏گویم «فرمانفرما»، شما به ذهنتان نمى‏ آید که یعنى چه- فرمانفرماى آن روز وارد شده بود منزلش. گفته بود که به او، حضرت والا، من قلیان را آبش را مى‏ ریزم، تو این را، آتش سرخ کن را درست کن یا بعکس. از اینجا، همچو او را کوچک می ‏کرد که دیگر نه، طمع دیگر نمى ‏توانست بکند. وقتى این‏طور با او رفتار کرد که بیا این آتش سرخ کن را گردش بده، آن آدمى که همه برایش تعظیم مى‏ کردند، همه برایش چه مى ‏کردند، این وقتى این طورى مى رسیده، این شخصیت ها را این طورى از بین مى ‏برد که مبادا طمع کند که از ایشان چیزى بخواهد ..

من بودم آنجا که یک کسى یک چیزى نوشته بود. زمان قدرت رضاشاه، زمانى که آن وقت باز شاه نبود- آن وقت یک قلدر نفهمى بود که هیچ چیز را ابقا نمى ‏کرد- یک کسى آمد گفت: من یک چیزى نوشتم براى عدلیه، شما بدهید ببرند پیش حضرت اشرف که- یک همچو تعبیرهایى- که ببینند. گفت: رضاخان، که باز نمى‏ داند اصلش عدلیه را با «الف» مى ‏نویسند یا با «ع» مى ‏نویسند؛ من بدهم این را او ببیند؟ نه اینکه این را در غیاب مى ‏گفت، در حضورشان هم مى‏ گفت. این‏جورى بود وضعش ..

این چه بود؟ براى اینکه وارسته بود، وابسته به هواهاى نفس نبود، اتخذ الهَهُ هَویهُ نبود. این، هواى نفسانى خودش را اله خودش قرار نداده بود، این اله خودش را خدا قرار داده بود. این براى مقام و براى جاه و براى وضعیت کذا نمى ‏رفت عمل بکند، او براى‏ خدا عمل مى ‏کرد. کسى که براى خدا عمل مى ‏کند، وضع زندگى‏ اش هم آن است، دیگر از آن وضع بدتر که دیگر نمى ‏شود برایش. براى چه دیگر چه بکند؟ از هیچ کس هم نمى‏ ترسید. وقتى که رضاشاه ریخت به مجلس که فریاد مى ‏زدند آن قلدرهاى اطرافش که زنده باد کذا و زنده باد کذا، مدرس رفت ایستاد و گفت که مرده باد کذا، زنده باد خودم.

خوب، در مقابل او، شما نمى ‏دانید حالا، در مقابل او ایستادن یعنى چه و او ایستاد. این براى این بود که از هواهاى نفسانى آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود ..

صحیفه امام، ج‏16، ص 451

تایید چاپ تصویر شهید آیت الله مدرس بر اولین اسکناس جمهوری اسلامی

سزاوار است که [بر] اولین اسکناس که در ایران به طبع مى ‏رسد، عکس اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوى چاپ شود. خداوند رحمت فرماید ایشان را.

نکته: بانک مرکزى به مناسبت میلاد رسول اکرم (ص) و ولادت امام جعفر صادق (ع) اسکناس جدید یکصد ریالى را براى اولین بار توسط متخصصان ایرانى طراحى، حکاکى و چاپ نمود. روى این اسکناس ها تصویر شهید سید حسن مدرس و پشت آن نماى خارجى مجلس شوراى اسلامى است.

صحیفه امام، ج‏19، ص 431

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی